ازدواجها و اشتباهها
باورهاي نادرست درباره ازدواج، يکي دوتا نيستند و معدودي که به آن اشاره شد، تنها مشتي نمونه خروار است. نگاهي مياندازيم به برخي از رايجترين باورهاي نادرست درباره ازدواج.
ازدواج کند، خوب ميشود!
يكي از باورهاي نادرست درباره ازدواج اين است كه ازدواج ميتواند به بهبود بيماران روانپزشكي كمك كند. منشاء شكلگيري اين باور، اين تصور نادرست است كه مشكلات جنسي، علت بروز بيماريهاي روانپزشكي هستند بنابراين اگر فرد از نظر جنسي ارضا و خلاء ناشي از نياز جنسي او پر شود، شفا خواهد يافت!
معمولا خانوادههايي كه چنين باور نادرستي دارند، فرزندان بيمار خود را به ازدواج تشويق ميكنند و اگر در اين كار موفق نشوند، به زور و اجبار متوسل خواهند شد درحالي كه بروز بيماريهاي روانپزشكي علل متعددي دارند؛ عوامل ژنتيكي، تجربههاي زندگي، يادگيري و عوامل اجتماعي ميتوانند دست به دست هم دهند و باعث بروز بيماري شوند. دارودرماني و رواندرماني بهترين گزينههاي درماني هستند، نه ازدواج.
ازدواج نوعي تغيير است و هر تغييري چه مثبت و چه منفي، استرسزاست. ازدواج بهعنوان تغييري مثبت و مهم، فشار رواني زيادي به بار ميآورد. اگر والدين با اين ديد به ازدواج نگاه كنند، متوجه خواهند شد ازدواج نهتنها به درمان بيماريهاي رواني كمكي نميكند بلكه به عنوان يك عامل استرسزا ميتواند اين بيماريها را تشديد كند بنابراين اگر قرار است ازدواجي انجام شود، بهتر است زماني باشد كه بيماري رواني فرد درمان شده باشد. در اينگونه موارد براي ازدواج فرد بهتر است نظر نهايي درمورد بهبود بيمار را پزشك اعلام كند، نه خانواده.
قيافه عادي ميشود!
خيليها به دختر و پسري كه در شرف ازدواج هستند، ميگويند: «قيافه را جدي نگير»، «قيافه اصلا مهم نيست چون پس از گذشت زمان برايت عادي ميشود». البته اين درست است که معيارهاي زيبايي نسبي هستند و هركس بنا به سليقه شخصي خود معيارهاي متفاوتي دارد. اين هم درست است که اگر زيبايي و جذابيت جسماني به عنوان مهمترين ملاك يا تنها ملاك مدنظر قرار گيرد، انتخاب همسر مشكل خواهد بود. اما نبايد منکر اين حقيقت شد که زوجها بايد تا اندازهاي براي هم جذابيت داشته باشند و به اصطلاح ظاهر همديگر را بپسندند تا به ازدواج با هم رغبت پيدا كنند. گرچه اين باور كه با گذشت زمان، قيافه و زيبايي طرف مقابل عادي ميشود، تا اندازهاي درست است؛ اما نكتهاي كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه چهره زيبا و جذاب به مرور عادي ميشود درحالي كه چنين چيزي در مورد قيافه زشت صدق نميكند.
با چادر سفيد برو با كفن بيا
بسياري از والدين در شهرها و روستاهاي كشورمان هنوز هم به اين باور پايبندند كه اگر دختري را با چادر سفيد به خانه بخت فرستادند، بايد به هر روشي با هر موقعيت دشواري كنار آيد و فقط مرگ بايد او و همسرش را جدا كند. اين اعتقاد نادرست در بسياري از مواقع باعث ميشود عروس در يك وضعيت نابسامان و آزاردهنده، تنها راه نجات خود را خودكشي، خودسوزي، فرار از خانه يا تسليم و پذيرفتن اين نوع زندگي بداند.
تا عاشق نشدي، ازدواج نکن!
ابتدا لازم است بين عشق و علاقه تفاوت قائل شد. عشق، به معناي علاقه شديد و خواستن بياندازه، توام با شيفتگي نسبت به طرف مقابل است. چنين چيزي ميتواند به احساسات خوشايندي مانند تعلق، لذت، شعف و سرخوشي منتهي شود. توجه بيشازحد به عشق، مانع ديدن واقعيتها مي شود. افراد عاشق اغلب تحتتاثير عواطف مثبت و شديد و خطاهاي شناختي، دچار تحريف اطلاعات ميشوند.
در چنين وضعيتي برخي اطلاعات مربوط به معشوق رنگ ميبازند، برخي پررنگتر و برخي كمرنگ ميشوند. درنتيجه ميتوان گفت عشق قبل از ازدواج ميتواند تا اندازه زيادي مشكلآفرين باشد درحالي كه علاقهمندي قبل از ازدواج مانعي ايجاد نميكند. چه بسا افرادي كه به ديگري علاقهمند هستند اما با وجود علاقه از توانايي قضاوت درست برخوردارند يعني طرف مقابل را با امتيازها و ضعفهايش در نظر ميگيرند. اين گروه ميتوانند انتخاب مناسبي داشته باشند.
شانس فقط يك بار در خانه را ميزند!
اعتقاد به اين باور نادرست باعث ميشود فرد در فرايند تصميمگيري، تحت فشار الزام دروني «شانس» قرار گيرد زيرا داشتن چنين باوري همواره اين احساس را در فرد ايجاد ميكند كه مبادا با رد كردن پيشنهاد ازدواج فرد موردنظر، شانس ازدواج را براي هميشه از دست بدهد...
ترس و اجتناب حاصل از اعتقاد به اين باور، باعث ميشود فرد عجولانه به كسي كه شناخت كافي از وي ندارد، پاسخ مثبت بدهد زيرا نگران است اين موقعيت را از دست بدهد و مورد مناسبي هم سر راهش قرار نگيرد.
منبع: سلامت
ازدواج کند، خوب ميشود!
يكي از باورهاي نادرست درباره ازدواج اين است كه ازدواج ميتواند به بهبود بيماران روانپزشكي كمك كند. منشاء شكلگيري اين باور، اين تصور نادرست است كه مشكلات جنسي، علت بروز بيماريهاي روانپزشكي هستند بنابراين اگر فرد از نظر جنسي ارضا و خلاء ناشي از نياز جنسي او پر شود، شفا خواهد يافت!
معمولا خانوادههايي كه چنين باور نادرستي دارند، فرزندان بيمار خود را به ازدواج تشويق ميكنند و اگر در اين كار موفق نشوند، به زور و اجبار متوسل خواهند شد درحالي كه بروز بيماريهاي روانپزشكي علل متعددي دارند؛ عوامل ژنتيكي، تجربههاي زندگي، يادگيري و عوامل اجتماعي ميتوانند دست به دست هم دهند و باعث بروز بيماري شوند. دارودرماني و رواندرماني بهترين گزينههاي درماني هستند، نه ازدواج.
ازدواج نوعي تغيير است و هر تغييري چه مثبت و چه منفي، استرسزاست. ازدواج بهعنوان تغييري مثبت و مهم، فشار رواني زيادي به بار ميآورد. اگر والدين با اين ديد به ازدواج نگاه كنند، متوجه خواهند شد ازدواج نهتنها به درمان بيماريهاي رواني كمكي نميكند بلكه به عنوان يك عامل استرسزا ميتواند اين بيماريها را تشديد كند بنابراين اگر قرار است ازدواجي انجام شود، بهتر است زماني باشد كه بيماري رواني فرد درمان شده باشد. در اينگونه موارد براي ازدواج فرد بهتر است نظر نهايي درمورد بهبود بيمار را پزشك اعلام كند، نه خانواده.
قيافه عادي ميشود!
خيليها به دختر و پسري كه در شرف ازدواج هستند، ميگويند: «قيافه را جدي نگير»، «قيافه اصلا مهم نيست چون پس از گذشت زمان برايت عادي ميشود». البته اين درست است که معيارهاي زيبايي نسبي هستند و هركس بنا به سليقه شخصي خود معيارهاي متفاوتي دارد. اين هم درست است که اگر زيبايي و جذابيت جسماني به عنوان مهمترين ملاك يا تنها ملاك مدنظر قرار گيرد، انتخاب همسر مشكل خواهد بود. اما نبايد منکر اين حقيقت شد که زوجها بايد تا اندازهاي براي هم جذابيت داشته باشند و به اصطلاح ظاهر همديگر را بپسندند تا به ازدواج با هم رغبت پيدا كنند. گرچه اين باور كه با گذشت زمان، قيافه و زيبايي طرف مقابل عادي ميشود، تا اندازهاي درست است؛ اما نكتهاي كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه چهره زيبا و جذاب به مرور عادي ميشود درحالي كه چنين چيزي در مورد قيافه زشت صدق نميكند.
با چادر سفيد برو با كفن بيا
بسياري از والدين در شهرها و روستاهاي كشورمان هنوز هم به اين باور پايبندند كه اگر دختري را با چادر سفيد به خانه بخت فرستادند، بايد به هر روشي با هر موقعيت دشواري كنار آيد و فقط مرگ بايد او و همسرش را جدا كند. اين اعتقاد نادرست در بسياري از مواقع باعث ميشود عروس در يك وضعيت نابسامان و آزاردهنده، تنها راه نجات خود را خودكشي، خودسوزي، فرار از خانه يا تسليم و پذيرفتن اين نوع زندگي بداند.
تا عاشق نشدي، ازدواج نکن!
ابتدا لازم است بين عشق و علاقه تفاوت قائل شد. عشق، به معناي علاقه شديد و خواستن بياندازه، توام با شيفتگي نسبت به طرف مقابل است. چنين چيزي ميتواند به احساسات خوشايندي مانند تعلق، لذت، شعف و سرخوشي منتهي شود. توجه بيشازحد به عشق، مانع ديدن واقعيتها مي شود. افراد عاشق اغلب تحتتاثير عواطف مثبت و شديد و خطاهاي شناختي، دچار تحريف اطلاعات ميشوند.
در چنين وضعيتي برخي اطلاعات مربوط به معشوق رنگ ميبازند، برخي پررنگتر و برخي كمرنگ ميشوند. درنتيجه ميتوان گفت عشق قبل از ازدواج ميتواند تا اندازه زيادي مشكلآفرين باشد درحالي كه علاقهمندي قبل از ازدواج مانعي ايجاد نميكند. چه بسا افرادي كه به ديگري علاقهمند هستند اما با وجود علاقه از توانايي قضاوت درست برخوردارند يعني طرف مقابل را با امتيازها و ضعفهايش در نظر ميگيرند. اين گروه ميتوانند انتخاب مناسبي داشته باشند.
شانس فقط يك بار در خانه را ميزند!
اعتقاد به اين باور نادرست باعث ميشود فرد در فرايند تصميمگيري، تحت فشار الزام دروني «شانس» قرار گيرد زيرا داشتن چنين باوري همواره اين احساس را در فرد ايجاد ميكند كه مبادا با رد كردن پيشنهاد ازدواج فرد موردنظر، شانس ازدواج را براي هميشه از دست بدهد...
ترس و اجتناب حاصل از اعتقاد به اين باور، باعث ميشود فرد عجولانه به كسي كه شناخت كافي از وي ندارد، پاسخ مثبت بدهد زيرا نگران است اين موقعيت را از دست بدهد و مورد مناسبي هم سر راهش قرار نگيرد.
منبع: سلامت
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت 13:13 توسط الهیار امیری
|